ادبیات،شعر،عرفان ،زبان فارسی

ادبیات وزبان فارسی وگویشهای ایرانی باید زنده بمانند ،چون بالندگی هرکشوری به زبان آن کشور وابستگی دارد. حفظ زبان حفظ هویت ملی است.

ادبیات،شعر،عرفان ،زبان فارسی

ادبیات وزبان فارسی وگویشهای ایرانی باید زنده بمانند ،چون بالندگی هرکشوری به زبان آن کشور وابستگی دارد. حفظ زبان حفظ هویت ملی است.

صاحب این وبلاگ دکتراحمدرضانظری چروده عضوهیات علمی دانشگاه آزاد بادرجه استادیاری دررشته زبان وادبیات فارسی هستم.

آخرین نظرات

طنز و شکل‌های آن در ادبیات فارسی

شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۰۵ ق.ظ


شماره‌ی نوشته: ۴٩ / ۴

ناصر ناصری

طنز و شکل‌های آن در ادبیات فارسی
بخش نخست 

طنز یکی از شاخه‌های ادبیات انتقادی و اجتماعی است که در ادبیات کهن فارسی، به عنوان نوع ادبی‌مستقل شناخته نشده و مرزهای مشخصی با دیگر مضمون‌های انتقادی و خنده‌آمیز چون "هجو"، "هزل" و "مطایبه" نداشته است. از واژه‌ی طنز‌، اغلب معنی لغوی آن‌ یعنی "مسخره کردن" و "طعنه زدن" مورد نظر شاعران و نویسندگان بوده است ولی معنی امروزی آن، که جنبه‌ی انتقاد غیرمستقیم اجتماعی با چاشنی خنده، که بُعد آموزشی و اصلاح‌طلبی ‌آن مراد است، از واژه‌ی satire اروپایی گرفته شده است. 

طنز در حقیقت اعتراضی است بر مشکلات، نابه‌سامانی‌هایی که در ‌یک جامعه وجود دارد و گویی جامعه و مسوولان امر نمی‌خواهند ‌این اعتراض‌ها را مستقیم و بی‌پرده بشنوند. از‌ این رو وجدان بیدار و ضمیر آگاه شاعران و نویسندگان با بزرگ‌نمایی و نمایان‌تر جلوه‌دادن جهات زشت و منفی و عیب‌ها و نقص‌های پدیده‌ها و روابط حاکم در حیات اجتماعی‌، در صدد تذکّر‌، اصلاح و رفع ‌آن‌ها بر می‌آیند.  اوج طنز را در آثار شاعران و نویسندگان دوره‌ی مشروطیت می‌توان دید. در ‌این نوشتار ما ضمن دادن تعریف و تحلیل طنز و شاخه‌های آن، به جلوه‌ها و شگردهای گوناگون طنز اشاره می‌کنیم.

انسان گاه به گونه‌ای ناگهانی میان واقعیت‌ها و ناسازگاری موجود در میان پدیده‌ها در ظاهر و باطن و میان آن‌چه هست و آن‌چه انتظار آن را دارد، تناقضی می‌بیند و به خنده می‌افتد. از دیدن ناسازگاری و عدم تجانس‌، ‌شگفت‌زده می‌شود و می‌خندد. و در همین مفهوم ارستو در تعریف خنده گفته است: «خنده‌، نتیجه‌ی شگفتی است» (١) و شوپنهاور گفته است: «هر بیانی که در او ناسازگاری باشد، خنده‌آور است» (٢) پس با دیدن‌ یا شنیدن دو عنصر ناسازگار‌، انسان به شگفتی و به دنبال آن به خنده می‌افتد‌، ‌این خنده معمولن با احساس برتری در رفتار و گفتار و اندیشه نسبت به فرد ‌یا رویدادی همراه است که «انسان خود را در مرتبه‌ای والاتر از موضوع خنده می‌بیند و ‌این تحقیر و استهزا را خنده بیان می‌کند. ‌این خنده‌ی تحقیر آمیز‌، می‌تواند اصلاحی در پی داشته باشد. هدف خنده‌ی تحقیرآمیز‌، نمایاندن راستی‌ها و کژی‌ها از طریق نهیب‌زدن بر دریافت کننده‌ی توهین است‌،‌ یا خنده و اهانت بر کسانی است که وجودشان اهانت انسانیت است» (٣) البته هر خنده‌ای تحقیرکننده و اهانت‌آمیز نیست و خنده‌ی هم‌دردی‌، شادی‌، شرم، شگفتی، تمسخر و... از نمونه‌های گوناگون آن است.

در انواع ادبی ‌زبان فارسی هجو و شاخه‌های آن، یعنی هزل‌، فکاهه‌، طنز، لطیفه و... که گاه با تفریح و انبساط خاطر و گاه با تمسخر و جد همراه است، ‌ایجاد خنده و تبسم می‌کند. هر ‌یک از‌ این خنده‌ها پیام‌هایی فردی و اجتماعی همراه دارند و با شکل‌های گوناگون خود، چه از لحاظ مضمون و محتوا و چه از لحاظ شکل و قالب، در آثار اغلب شاعران‌، به ویژه آنان که به انتقاد از نابه‌سامانی‌ها و فسادهای اجتماعی و بی‌عدالتی‌ها پرداخته‌اند، دیده می‌شود. (٤) 
  
طنز در ادب فارسی در چند معنی به کار رفته است: 
الف ) تمسخر و طعنه‌زدن: 

زبون‌تر از مه سی‌روزه‌ام مهی سی روز   مرا به طنز چو خورشید خواند آن جوزا

(کلیات خاقانی‌، دکتر سجادی‌، ص ٣٠)

شیخم به طنز گفت حرام است می ‌مخور    گفتم به چشم‌، گوش به هر خر نمی‌کنم (۵)  ( حافظ )

ب ) نظامی ‌گنجوی طنز را به معنی «تقلید از سر تمسخر» به کار برده است: 

سایه که نقیضه‌ساز مرد است    در طنزگری گران‌نورد است

طنزی کند و ندارد آزرم     چون چشمش نیست کی بود شرم

(کیهان اندیشه‌، شماره ٤٢‌، ص ١١٢‌، دکتر احمد شوقی)

ج ) طنز به معنی دروغ و مسخره: 

دی گفت سعدیا من از آنِ توام به طنز     آن عشوه دروغ دگرباره بنگرید    

(کلیات سعدی‌، نورالله ‌ایزدپرست‌، ص ٤١٠)

  
طنز در اصطلاح ادبی: 

در ادبیات کهن ‌ایران‌، طنز به عنوان نوع ادبی‌ مستقل شناخته نشده است و مرز مشخصی با دیگر مضمون‌های انتقادی و خنده‌آمیز چون هجو و غیره نداشته است. از واژه‌ی طنز اغلب معنی لغوی آن ‌یعنی تمسخر و طعنه‌زدن مورد نظر شاعران و نویسندگان بوده است، ولی در معنی امروزی که جنبه‌ی انتقاد غیرمستقیم اجتماعی با چاشنی خنده که بُعد آموزشی و اصلاح طلبی ‌آن مراد است، از واژه‌ی satire اروپایی که ریشه‌ی ‌یونانی دارد، گرفته شده است. در طنز نویسنده‌ یا شاعر با بزرگ‌نمایی و نمایان‌تر جلوه‌دادن جهات زشت و منفی و عیب‌ها و نقص‌های پدیده‌ها و روابط حاکم در زندگی اجتماعی‌، درصدد تذکر‌، اصلاح و رفع ‌آن‌ها بر می‌آید. طنز در ادبیات فارسی در سده‌ی اخیر جایگاهی مناسب برای خود باز کرده است و اوج و پر رنگی آن را می‌توان در دوره‌ی مشروطیت دید.

ولی صاحب‌نظران و طنزشناسان با دیدگاه‌ها و برداشت‌های شخصی‌، تعریف‌های نسبتن متفاوتی از طنز ارایه کرده‌اند: فریدون تنکابنی در تعریف طنز می‌نویسد: «انتقاد اجتماعی در جامه‌ی رمز و کنایه‌، با رعایت و حفظ جنبه‌های هنری و زیباشناسی» (٦) دکتر احمد شوقی درباره‌ی ‌این تعریف می‌نویسد: «انتقاد اجتماعی از لوازم طنز است ولی عنصر «رمز و کنایه» از ضروریات حتمی‌ طنز نیست». وی به خنده‌آمیزبودن طنز که ‌یکی از ویژگی‌های اصلی طنز است، اشاره‌ای نکرده است  (٧) آقای عمران صلاحی می‌نویسد: «طنز ‌یعنی به تمسخرگرفتن عیب‌ها و نقص‌ها به منظور تحقیر و تنبیه‌، از روی غرض اجتماعی ؛ و آن صورت تکامل‌یافته‌ی هجو است. به عبارت دیگر: طنز‌، هجوی است از روی غرض اجتماعی» (٨) چنان‌که دیده می‌شود، در ‌این تعریف نیز به هدف اصلی و رسالت طنز که همانا اصلاح و بهبودی است، اشاره نشده است. 
  
دکتر حسن انوری برای تعریف طنز چنین فرمولی ارایه کرده است: 

پدیده + وضع در غیر ما وضع له /+ بیان / + انتقاد /+ جوهر شعری و ادبی‌= طنز ادبی‌(٩) در ‌این فرمول ادبی ‌اولن به چاشنی خنده که ‌یکی از بنیادی‌ترین ویژگی طنز است، اشاره نشده است. دیگر ‌این‌که منظور از «وضع در غیر ما وضع له» به احتمال تضاد و ناسازگاری میان پدیده‌ها و اشیاء است، وگرنه همه‌ی مجازها «ما وضع له» هستند، ولی طنز نیستند. در ‌این تعریف نیز به هدف و رسالت اصلی طنز که انتقاد اجتماعی به قصد اصلاح و بهبودی جامعه باشد، اشاره‌ای نشده است. دکتر شفیعی کدکنی تعریف کوتاهی از طنز ارایه می‌دهد و می‌نویسد: «طنز عبارتست از تصویر هنری اجتماع نقیضین» (١٠) تعریف استاد شفیعی نیز جامع نیست، چرا که: اولن هر اجتماع نقیضین ـ با توجه به معنی و مفهوم طنز ـ دارای طنز نیست و میان طنز و اجتماع، متناقضین عموم و خصوص من وجه حاکم است. ثانین هر اجتماع نقیضین در بردارنده‌ی انتقاد اجتماعی نیست و چه بسا قصد اصلاح و بهبودی در آن دیده نمی‌شود.

چنان‌که دیده می‌شود، هر‌ یک از تعریف‌های بالا دارای نارسایی‌هایی هستند و ما به نقل دو تعریف طنز که نسبتن جامع و در بردارنده‌ی ویژگی‌های طنز است بسنده می‌کنیم: 
دکتر بهزادی اندوهجردی در تعریف طنز می‌نویسد: 

«طنز در اصطلاح ادب‌، شیوه‌ی خاص بیان مفهوم‌های تند اجتماعی، انتقادی و سیاسی و طرز افشای حقایق تلخ و تنفر آمیز ناشی از فساد و بی‌رسمی‌های فرد ‌یا جامعه است که دم زدن از ‌آن‌ها به صورت عادی‌ یا به گونه‌ی جدی‌، ممنوع و متعذّر باشد‌، در پوششی از استهزاء و نیشخند‌، به منظور نفی و برافکندن ریشه‌های فساد و موارد بی‌رسمی‌» (١١)

دکتر احمد شوقی نیز در مقاله‌ای ضمن برشمردن ویژگی‌های طنز، تعریف جامعی از آن ارایه داده است که ضمن درنظرگرفتن ویژگی‌ها و چهارچوب طنز‌، آن را از هجو و هزل متمایز کرده است. «طنز از نظر محتوا ـ نه قالب ـ‌ یکی از انواع ادبی ‌است که نویسنده و شاعر در آن علت‌ها و مظاهر واپس ماندگی و عیب‌ها و مفاسد و ناروایی‌های دردناک جامعه را‌، به قصد اصلاح‌، با چاشنی خنده‌، به گونه‌ای برجسته و اغراق‌آمیز و همراه با اشاراتی به وضع معمول زندگی بیان می‌کند» (١٢) با توجه به تعریف‌های بالا می‌توان گفت: سه عنصر اصلی "خنده"‌، "انتقاد اجتماعی" و "اصلاح‌طلبی" در شکل‌گیری طنز دخیل هستند. 
  
طنز از دیدگاه غربی‌ها: 
دکتر جانسون در کتاب فرهنگ واژگان‌، طنز را «شعری در نکوهش شرارت‌ یا بلاهت» (١٣) تعریف می‌کند. درایدن در تعریف طنز گوید: «هدف راستین طنز‌، اصلاح پلیدی‌هاست» (١٤) سویفت در تعریف طنز می‌نویسد: «طنز نوعی ‌آیینه است که نظاره‌گران عمومن چهره هر کس به جز خود را در آن تماشا می‌کنند‌، و به همین دلیل است که در جهان ‌این گونه از آن استقبال می‌شود‌ و کم‌تر کسی آن را برخورنده می‌یابد» (١۵) پیر اندلو با زبانی استعاری در رساله‌ی "طنزگرایی" می‌گوید: «طنز مثل ستون هرمس دو چهره‌ای است که ‌یک چهره‌ی آن به اشک‌های چهره‌ی دیگرش می‌خندد» (١٦) 
  
هدف طنز: 

طنز در آن‌جا آغاز می‌شود که رعایت حقوق دیگران نشود و آزادی توام با مسوولیت مورد تعدی واقع شود. بی‌بندوباری و هرج و مرج به عنوان آزادی تبلیغ شود و نظام جامعه در مسیر طبیعی خود مورد تهدید قرار گیرد. ستم و تجاوز در شکل‌های گوناگون چهره نماید و منادیان آزادی‌، خود عاملان بدبختی فکر و اندیشه و آزادی شوند. ‌ترقی و اعتلا جای خود را به انحطاط و سقوط دهد و پویایی اندیشه و حرکت ناشی از آن‌، کم‌کم به رکود انجامد.

در حقیقت طنز اعتراضی است بر نارسایی‌ها و نابسامانی‌ها و بی‌رسمی‌ها که در ‌یک جامعه وجود دارد و گویی جامعه و مسوولان امر نمی‌خواهند ‌این اعتراض‌ها را مستقیم و بی‌پرده بشنوند. استاد زرین کوب می‌نویسد: «هر‌ یک از نابسامانی‌ها و بی‌رسمی‌ها ممکن است سببی‌باشد برای پیدایش هجو و هزل یا طنز اجتماعی. هر چند با شوخی و خنده همراه است، اما نقدی است جدی بر نارسایی‌ها و اشکال‌های اجتماعی‌، که نه سوزندگی و تخریب، بلکه قصد سازندگی و اصلاح دارد». دکتر آرین پور در نقدبودن طنز می‌نویسد: «طنزنویسی بالاترین درجه‌ی نقد ادبی ‌است، به شرط آن که رویدادها و چهره‌ها را دگرگون نکند» (١٧)

و در خنده‌ناک و شوخ‌طبع‌بودن آن می‌نویسد: «مبنای طنز بر شوخی و خنده است‌، اما ‌این خنده‌، خنده‌ی شادمانی و شوخی نیست، خنده‌ای است تلخ و جدی و دردناک و همراه با سرزنش و سرکوفت و کمابیش زننده و نیش‌دار که با‌ ایجاد ‌ترس و بیم‌، خطاکاران را به خطای خود متوجه می‌سازد و در مقام تشبیه می‌توان گفت که قلم طنزنویس کارد جراحی است، نه چاقوی آدم‌کشی. با همه‌ی تیزی و برندگی‌اش‌، جانکاه و موذی و کشنده نیست، بلکه آرام بخش و سلامت‌آور است. زخم‌های نهانی را می‌شکافد و عفونت را می‌زداید و بیمار را بهبود می‌بخشد» (١٨)

بنابراین هدف طنز «به گونه‌ی کلی‌، تنبّه و توجه‌دادن افراد ‌یا جامعه به عیب‌ها و مفاسد خود‌، تحقیر و کوبیدن رذایل اخلاقی‌، رشد فضایل اخلاقی و در ‌یک کلام تزکیه و تهذیب و اصلاح و به تکامل رساندن اجتماع است» (١٩) و دکتر بهزادی در علل استفاده از طنز می‌نویسد: «متأسفانه‌، در چهارده قرن گذشته‌، غالب زمام‌داران‌، آرامش روح و شادمانی خاطر خویش را در کسب تعلقات دنیوی می‌جستند و با ریختن خون بی‌گناهان و بردن عرض و آبروی دیگران بر مسند قدرت قرار می‌گرفتند و خداوند‌، دین‌، عدالت و اخلاق‌، ابزار و وسایلی می‌شدند در دست آنان‌، برای فریب دادن مردم مظلوم» (٢٠) و می‌افزاید: «‌این طنزها زاییده‌ی هوس‌های زشت طنزپردازان‌ و برای خوارشمردن ارزش‌های دیگران نیست، بلکه تلاش روشنفکرانه و وطن‌پرستانه‌ای است‌، به منظور‌ ایجاد انگیزه و تفکر در مردم بی‌اعتنا و کم‌فرهنگ‌، تا به‌تر ببینند و بیش‌تر بیندیشند و ناهنجاری‌های رایج در جامعه را تشخیص دهند» (٢١) 
  
پی نوشت‌ها: 

١ و ٢ـ تاریخ طنز و شوخ طبعی‌، دکتر علی اصغر حلبی‌، ص ۵٦ و ۵٧.

٣ـ بیست سال با طنز‌، رویا صدر‌، ص ١.

٤ـ جهت آشنایی با قالب‌های شکل‌گیری طنز و فرق آن با هجو و هزل و فکاهه نگاه کنید به: کیهان اندیشه‌، شماره ٤٢، مقاله‌ی دکتر احمد شوقی.

۵ـ‌ این بیت در نسخه‌ی علامه قزوینی نیامده است.

٦ و ٧ ـ کیهان اندیشه‌، شماره‌ی ٤٢‌، خرداد ـ تیر ـ ١٣٧١ـ طنز و شیوه‌های گوناگون آن‌، دکتر احمد شوقی.

٨ـ طنز آوران امروز ‌ایران‌، عمران صلاحی‌، ص ۵.

٩ـ ‌یک قصه بیش نیست‌، ص ۵٧.

١٠ـ‌ این کیمیای هستی‌، ولی الله درودیان‌، ص ١١٤ـ مفلس کیمیا فروش‌، ص ۵١.

١١ـ طنز و طنزپردازی در ‌ایران‌، دکتر بهزادی اندوهجردی‌، ص ٦.

١٢ـ حافظ عاشقی رند و بی‌سامان‌، ص ٢٨٧.

١٣و ١٤و ١۵ـ طنز‌، آرتور پُلارد‌،‌ ترجمه سعید سعیدپور‌، ص ۵، نشر مرکز.

١٦ـ فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز‌، محمدرضا اصلانی‌، ص١٤٠

١٧و ١٨ـ از صبا تا نیما‌، ص ٣٦ و ٣٧

١٩ـ پژوهش درباره طنز در شریعت و اخلاق‌، مرکز پژوهش‌های صدا و سیما‌، ص ٢۵.

٢٠ و ٢١ـ طنز پردازان ‌ایران‌، ص ١٤.

  

بخش دوم

رسالت طنزنویس:

شاعران و نویسندگانی که در قبال ذوق و هنر خود رسالتی بر دوش دارند، با وجدان بیدار و ضمیر آگاه خود نمی‌توانند در برابر مزدوران و بیدادگران جامعه سکوت کنند، در برابر بت‌های زمان سر تعظیم فرود آورند و تن به ذلت و رذالت بسپارند. آنان بر خلاف برخی شاعران و نویسندگان زیاده‌خواه و چاپلوس‌، با چاشنی طنز و شوخ‌طبعی به انتقاد از رذایل اخلاقی مدعیان زر و زور و‌ مدعیان عدل و ایمان و... می‌پردازند. 
  

رسالت هنرمندان طنزنویس را در چند بند می‌توان بیان کرد.

١ ـ طنزنویس‌، که قصد افکندن طرحی نو دارد، نقاط ضعف افراد و جامعه را هر چه برجسته‌تر و مضحک‌تر جلوه می‌دهد و بنیاد جریان‌ها و معتقدات باطل را متزلزل می‌کند.

٢ ـ طنزنویس با هر آن‌چه غیر انسانی، خرافی و بی‌پایه است مبارزه می‌کند و بر هر نظام و آیینی که انسان را از تازگی و تکاپو به سوی کمال باز دارد، عاصی است.

٣ ـ طنزنویس: «دردهای افراد جامعه‌ی رو به زوال و تباهی را همچون پزشک تشخیص می‌دهد و با این قصد که بازنمایی پلیدی‌ها و دردها بر مذاق بیماران‌، تلخ و ناگوار نیفتد، ‌آن‌ها را همچون دارو به شهد شوخی و طنز آغشته می‌دارد» (١)

٤ ـ طنزنویس: «بناهای پوسیده و پوشالی نادانی و نقص انسان‌ها و جامعه را ویران می‌کند تا به‌جای ‌آن‌ها بناهای استوار آگاهی و کمال ساخته شود» (٢)

۵ ـ طنزنویس: «دیدگان خود را از ظاهر آراسته‌ی جامعه، به‌سوی اندرون پوسیده و نابهنجار آن رخنه می‌دهد» (٣)

٦ـ طنزنویس: «با شخص و فرد در نمی‌افتد و از فردگرایی فاصله می‌گیرد، چرا که ارزش طنز در گستردگی و نیرومندسازی طبقه‌ای است که طنر لبه‌ی تیز تحقیر و استهزای خود را به سوی آن نشانه رفته است» (٤)

طنز و آزادی: 

در جوامعی که استبداد و فساد و تظاهر و ریاکاری و خفقان حکمفرماست؛ قانون زور و جبر جای عدل و انصاف را می‌گیرد و هر گونه حرّیت و آزادی از انسان‌ها سلب می‌شود، هرگاه مبارزه‌ی آشکار با استبداد و حکومت جابر امکان‌پذیر نباشد، بیان حقایق و مبارزه جز از راه غیرمستقیم و رمز و کنایه ممکن نمی‌شود. لذا برای تنویر افکار توده‌ی مردم و درهم‌شکستن ضد ارزش‌ها و مناسبات باطل‌، استفاده از طنز به‌ترین و مؤثرترین حربه و سلاح است. به ‌یاری طنز می‌توان نقاط ضعف زمام‌داران و عملکرد غیراصولی آنان را هرچه برجسته‌تر و مضحک‌تر نشان داد و بنیاد جریان‌های بی‌بنیاد و معتقدات باطل را متزلزل نمود.

ناقدان ادب معتقدند که اگر در جامعه‌ای حداقل آزادی نیز از اندیشمندان و روشن‌فکران گرفته شده باشد، طنز نیز پدید نمی‌آید. دکتر بهزادی در‌ این‌باره می‌نویسد: «طنز هم مانند هنرهای دیگر به آزادی نیاز دارد. همچون گیاهی که به نور و هوا و آب نیاز دارد و اگر از ‌این‌ها کم‌تر از آن‌چه نیاز دارد‌، برخوردار شود، برگ‌هایش زشت و خشن و خارهایش خشک و گزنده می‌شود. اما اگر از نور هوا و آب‌ یکسره محروم شود، ناچار می‌پژمرد» (۵) و دکتر شوقی می‌نویسد: «‌یکی از علت‌های رخنه نکردن طنز در آثار ادبی ‌دوره‌های گذشته‌، سلب آزادی فکر و بیان‌، از سوی حکومت‌ها بوده است که موجب پدیدآمدن افکار ساکن و بسته‌شدن افق فکری و پژمردن حس انتقاد و تازه‌جویی که لازمه‌ی طنزپردازی است، می‌شده است. زیرا طنز برای شکل‌گیری و رشد خود، نیازمند حداقل آزادی است و هر گاه ‌این امکان برای نویسندگان و شاعران پدید می‌آمد که در اندیشه و بیان از افق بازتری برخوردار بشوند، طنز و انتقاد اجتماعی نیز رشد کرده و رنگ عصیان و طغیان بر ادب آرام فارسی زده و توده‌های محروم و ستم‌دیده را به حرکت و تلاطم درآورده است» (٦) 
  
در نتیجه در جوامع آزاد‌، آن‌جا که پلیدی‌ها شکست خورده‌اند‌، امّا هنوز از ‌میان نرفته‌اند‌، طنز صریح و شوخ و شاداب است، ولی در جوامعی که آزادی به هر بهانه و عنوان محدود شود ‌یا تا اندازه‌ی زیادی از میان برود، طنز به صورت ‌یک سلاح برنده و رایج به کار می‌رود و لحنی کنایه‌آمیز‌، گزنده و شکننده به خود می‌گیرد. به هر حال بی‌هوده نگفته‌اند که طنز در آزادی شکوفا می‌شود، مانند نهالی که برای رشد و بارآوری خود نیازی به آب و هوایی سالم دارد. و در میان شاعران و نویسندگان و هنرمندان‌، کسانی که به ‌این کار بزرگ دست زده‌اند، نه در قیدوبند سلاطین و رجال و دربار که انسان‌هایی آزاده و آزادمنش بوده‌اند. 
دکتر نصر الله پور جوادی می‌نویسد: «با ‌این حال آزادگی از دیگاه شاعران عارف‌، نفی تعینات و تعلّقات مادی و دنیایی است و آزاده کسی است که نه غم گذشته را می‌خورد و نه غم ‌آینده را. آزادگی در حقیقت چیزی است که انسانیت انسان بسته بدان است » (٧) 
  
شیوه‌های رایج در طنز: 
رایج‌ترین شکل‌ها و شیوه‌های طنز به قرار زیر است: 
  
الف ) تحقیر: 
بنیادی‌ترین شیوه و ابزار هزل‌گو و طنزنویس تحقیر و کوچک‌شمردن است و آن کاستن قدر‌ یا بی‌ارزش‌کردن فرد‌ یا گروه از طریق بدجلوه‌دادن قد و قامت ‌یا شأن و مقام اوست. چرا که اغلب‌، مردم ‌یا به مقام و منزلت خود می‌بالند ‌یا به مال و منال و شاید قدرت جسمانی و ‌یا زیبایی و غیره که طنز پرداز با تحقیر و کوچک‌کردن اشخاص پر مدعا‌، آنان را متنبه می‌سازد مثلن حافظ می‌فرماید: یارب ‌این نو دولتان را بر خر خودشان نشان    این همه ناز از غلام ‌ترک و استر می‌کنند 
  
ب ) تشبیه به حیوانات: 
بسیاری از نویسندگان و شاعران طنزگو برای بیان مقاصد خود از جهان جانواران و صفات و حرکات آن‌ها سود جسته‌اند. و‌ این امر دو علت عمده داشته است: نخست ‌این‌که « با گفتار صریح ‌یا بدگویی‌، ریشخند مستقیم بزرگان و فرمان‌روایان را کاری ناممکن می‌دیده‌اند. دوم ‌این‌که آنان با تشبیه‌کردن قربانیان خود به حیوانات ـ که جز خوردن و زیستن و خوابیدن و بچه‌آوردن کاری نمی‌توانند-  ‌آن‌ها را از آسمان رفعت و شأن خیالی خودشان فرو می‌کشیدند‌، (٨) و با لحنی انتقادی و طنزآمیز رجال و بزرگان را اگر دارای صفات نفسانی و حیوانی برجسته‌ای بوده‌اند، به حیوانی که در آن صفت‌، سرآمد است تشبیه می‌کرده‌اند. مثلن تن‌پروری و تنبلی آنان را به خوک و مکاری و نهان‎کاری را به روباه و حماقت را به خرس و درندگی را به گرگ و... عطار در منطق‌الطیر جغد را نماد ثروتمندان خسیسی معرفی می‌کند که با وجود گنج و اندوخته‌ی فراوان همیشه در ویرانه منزل می‌کنند و سودی از دنیا نمی‌برند و‌ یا بط را نماد افراد متدینی می‌داند که سجاده بر آب می‌گسترانند، ولی با اصل مذهب کاری ندارند. البته ‌این تحقیر و کوچک‌کردن گاه به سطح نازل‌تر از جهان حیوانات‌ یعنی به جهان گیاهان و اشیاء نیز می‌رسد. اغلب متن‌های تمثیلی چون کلیله و دمنه‌، مرزبان‌نامه‌، منطق‌الطیر‌، قلعه‌ی حیوانات و ده‌ها اثر ادبی ‌دیگر از ‌این نوع هستند. 
  
ج ) نادانی و کودن‌نمایی: 
یکی از شیوه‌های رایج در طنزگویی "تحامق" ‌یا به اصطلاح بدیعیون تجاهل‌العارف است که بسیاری از تیزهوشان و نکته سنجان زمانه چون بهلول، ملانصرالدین، جوحی و... که عیب‌ها و مفاسد اجتماعی را نمی‌توانستند صریح بیان کنند، خود را به حمق و نادانی می‌زدند تا در برابر انتقادهای کوبنده‌ی خود مورد بازخواست قرار نگیرند. دکتر علی اصغر حلبی ‌می‌نویسد: «‌اینان مردمانی ابله و کودن نبوده‌اند‌، بر عکس‌، بسیاری از ‌آن‌ها بسیار هوشمند بوده‌اند و در شناخت بیماری‌های اجتماعی و نابسامانی‌های روزگار و زمانه‌ی خود‌، از مردم عصر بصیرتر و بیناتر بودند» (٩). 
  
د ) خراب‌کردن نماد‌ها: 
بی‌شک زبان و ادبیات هر ملتی برای خود نماد‌ها و نشانه‌‌هایی دارد که هر ‌یک از آن‌ها معرف کسی، چیزی و ‌یا قشری است. مثلن قاضی نماد دادخواهی ، سلطان نماد ظل‌الله، صوفی نماد تارِک مادیات و... است و هرگاه منتقد در هر ‌یک از ‌این‌ها صفات ضد معرف آن ببیند، به تخریب نمادها می‌پردازد. به گونه‌ای که عبید زاکانی در حکایات خود شیخ را برابر ابلیس، امام را نمازفروش، صوفی را معادل مفت‌خور، قاضی را لعنتی، نایب‌القاضی را بی‌ایمان، وکیل را باطل‌گردان حق، چشم قاضی را ظرف پرنشدنی، رشوه را کارساز بیچارگان، بزاز را گردن‌زن، طبیب را جلاد، دلال را حرامی ‌بازار، صراف را خرده‌دزد و صدها مورد دیگر را ‌این چنین معرفی می‌کند. در دیوان حافظ نیز واژه‌هایی چون صوفی‌، واعظ‌، محتسب‌، قاضی و... که همه بار معنایی منفی دارند، از ‌این دست هستند. رساله‌ی تعریفات عبید زاکانی که مشتمل بر ده فصل است و معنی برخی لغات را به صورت طنزآمیز بیان کرده است، از ‌این نوع است. 
  
هـ ) ستایش اغراق‌آمیز و نامعقول: 
گاه مدح و ستایش اغراق‌آمیز از حد معقول می‌گذرد و شاعر برای خشنودکردن ممدوح‌، آسمان را به زمین می‌دوزد و دروغ شاخ‌دار می‌گوید ولی هدف او ریشخند و طنزی عظیم است از جاه طلبی ‌و ناتوانی آدمی‌زاد در برابر ستایش و تمجید. به گونه‌ای که اغراق‌های موجود در بسیاری از شعرهای فارسی به‌اندازه‌ای نامعقول و دور از عرف و عادت است که وقتی اهل مغرب‌زمین ‌آن‌ها را می‌خوانند و معنی دقیق واژه‌ها و مفهوم‌های ‌آن‌ها را در می‌یابند، با اظهار شگفتی به خنده می‌افتند. دکتر حلبی‌ می‌نویسد: «شاعران در مدح فرمان‌روایان و زورمندان اغراق و بی‌مزگی را حتا به سر حد کفر صریح رسانیده‌اند و ممدوح را با ائمه و پیامبران سنجیده‌اند و شگقت ‌این‌جاست که بیش‌تر ‌این گویندگان داعیه دین‌داری و پاک‌اعتقادی نیز داشته‌اند. ولی ‌این دلیری بر شریعت‌، بر بی‌اعتقادی شاعر و فتور قوت صدق او در دین اشاره دارد. مثلن متنبی ‌در مدح ممدوح خود گفته است: ان کان مثلک او هو کائن   فبرئت حینئذ من الاسلام اگر [ممدوح] مثل تو است و‌ یا بوده، در آن صورت من از اسلام بری هستم (‌یعنی مسلمان نیستم) 
یا: 
حکم تو نافذ است نه احکام روزگار   پس حکم کن که واحد قهار هم تویی 
عنصری در مدح سلطان محمود گفته است: 

کرام الکاتبینش گر ببینند   که بنویسند بهر روز داور

یکی گوید که مهدی گشت پیدا    یکی گوید نبی ‌الله اکبر    (١٠)

  
و ) بزرگ‌کردن: 
منظور بزرگ‌کردن مطلبی ‌غیرجدی و بی‌اهمیت است که در انتقاد از بحث‌های علمای دین در مسایل فقهی به کار می‌رود. دکتر جوادی می‌نویسد: «قاآنی در شعرهای خود واعظی را وصف می‌کند که ظاهری به‌غایت مقدس‌مآب و عوام‌فریب دارد ولی هنگامی ‌که شروع به موعظه می‌کند، سخافت رای و محدودیت فکری او آشکار می‌شود. مثلن در صنع و قدرت خداوندی داد سخن می‌دهد و برای اثبات نظر خود مثالی می‌آورد و می‌گوید: «فکر کنید چه قدرتی جز قدرت او می‌تواند پشگل بز را چنین گرد خلق کند» (١١) 
  
پی نوشت‌ها: 

١ـ پایان‌نامه‌، دکتر احمد شوقی‌، ص ٢.

٢ ـ خنده‌سازان و خنده‌پردازان‌، عمران صلاحی‌، ص ٢٨.

٣ و ٤ ـ خیل خیال‌، دکتر علیرضا مظفری‌، ص ١٩٧و ١٩٨.

۵ ـ مجموعه سخن‌رانی‌ها دومین کنگره تحقیقاتی ‌ایرانی‌، ج ١، طنز چیست‌، ص ٢١.

٦ ـ پایان‌نامه‌، دکتر احمد شوقی‌، ص ٤.

٧ ـ نشر دانش‌، سال 13‌، شماره اول‌، ١٣٧١، ص ۵.

٨ و ٩ و ١٠ ـ تاریخ طنز و شوخ طبعی در‌ ایران‌، به‌ترتیب صص ٦٣ و ٧٢ و ٨٢ ـ ٨٠

١١ ـ تاریخ طنز در ادبیات فارسی‌، ذیل بزرگ‌کردن‌، ص ٢٣.

  

بخش سوم

شکل‌های دیگر طنز: 

اهل تحقیق و ناقدان طنز درباره جلوه‌ها و شگردهای مطایبه و طنز غیر از موردهای گفته‌شده موردهای دیگری نیز عنوان کرده‌اند از جمله:

الف ) ‌ایرونی (Irony) ‌یا تهکم‌، تجاهل‌العارف‌، ذم شبیه به مدح: برای شناختن ‌ایرونی که معادل فرنگی تهکّم است، به‌ناچار نیازمند ارایه‌ی تعریفی از تهکم هستیم. ـ تهکم در لغت به معنی انهدام‌، غضب شدید‌، پشیمانی بر امر ازدست‌داده‌، تکبر و نفرین و دشنام است و در علوم بلاغی به معنی استهزاء‌، دست‌انداختن‌، مسخره‌کردن و طعنه‌زدن به کار رفته است. مولف کتاب درّه نجفی از انوارالربیع نقل می‌کند: « تهکم که آن را نزاهه (نزاهت) نیز گفته‌اند، آن است که متکلم خطاب کند مخاطب را به لفظ اجلال در موضع تحقیر‌، و بشارت در موقع تحذیر‌، و وعد در مکان وعید‌، و مدح در معرض سخریه... » (١) و مولف ابدع‌البدایع می‌نویسد: « تهکم آن است که لفظی را در ضد معنی خویش استعمال کنند برای استهزاء » (٢) با ‌این تعریف‌، مجاز مرسل با علاقه‌ی تضاد نیز نوعی تهکم است. 
  
حافظ می‌فرماید: 
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق   گفتم ‌ای خواجه عاقل هنری به‌تر از ‌این 
عبید زاکانی می‌گوید: « شخصی مولانا عضدالدین را گفت: اهل خانه‌ی من نادیده به دعای تو مشغولند. گفت نادیده چرا ؟ شاید دیده باشند!» که در‌ این‌جا واژه‌ی دیدن دو معنی در بر دارد: ‌یکی رویت و دیگری رابطه‌ی جنسی » (٣) دکتر حسن جوادی واژه‌ی ‌ایرونی و تهکّم را معادل "کنایه‌ی طنزآمیز" دانسته است و به نقل از‌ یک منتقد آمریکایی می‌نویسد: «‌ایرونی‌، توهینی است که به صورت تعارف ‌یا خوش‌آمدگویی بیان شده باشد» (٤) 
در همین مفهوم حافظ می‌گوید: 

شیخم به طنز گفت حرام است می ‌نخور   گفتم به چشم، گوش به هر خر نمی‌کنم

ببین که رقص کنان می‌رود به ناله چنگ    کسی که رُخصه نفرمودی استماع سماع

ذم شبیه به مدح: 
گاهی اوقات ذم شبیه به مدح که ‌یکی از آرایه‌های بدیعی به شمار می‌آید، ‌ایجاد طنز می‌کند. مثلن تاکیتوس درباره‌ی گالا می‌گوید: « فرمان‌روای شایسته‌ای می‌شد، اگر فرمان‌روایی نمی‌کرد» (۵) یا می‌گوید: «ملعون نیست، اما به قدر کافی مسخره است» (٦) 
  
ب ) پارادوکس (متناقض‌نما): 
پارادوکس به معنی ضد و نقیض‌بودن‌، ناهمتایی و ناسازگاری است. معادل فارسی آن هر امر خلاف عرف‌، که متناقض بنماید و در ادبیات جمله‌ای خبری است که در ظاهر، خود را نقض می‌کند‌، اما در پس معنای ظاهری‌، حقیقتی را نمایان می‌کند. پارادوکس از دیدگاه ادیبان از به‌ترین صناعات ادبی‌ و از رایج‌ترین ابزار نقد ادبی‌، به شمار می‌رود که ماهیت پیچیده‌ و مبهم و متضاد انسان را بیان می‌کند. «پارادوکس گر چه در دوره‌های مختلف اصلی‌ترین کارکرد خود را در ساخت شعر نشان داده است، اما در ساخت طنز هم به عنوان ابزاری کارآمد مورد استفاده‌ی طنز نویسان قرار گرفته است. برای نمونه عمران صلاحی در کتاب «حالا حکایت ماست» در باره‌ی نثر جدید آورده است: «‌این جمله را در ‌یکی از روزنامه‌های عصر خواندیم و نفهمیدیم منظور چیست: ‌این آثار نه تنها بد است‌، بلکه بسیار هم خوب است » (٧) یا جمله‌ی «کودک‌، پدر انسان است» که واقعیت دیگری در پس ‌این جمله وجود دارد که جنبه‌های ناسازگار را به سازگاری می‌کشاند. 
و حافظ می‌فرماید: 

کرده‌ام توبه به دست صنم باده‌فروش   که دگر می‌نخورم بی‌رخ بزم‌آرایی

یارب آن زاهد خودبین که به‌جز عیب ندید   دود آهیش در ‌آیینه ادراک انداز

  
ج ) پارودی (نقیضه‌گویی) : 

در‌ یونان قدیم و در ادبیات غرب‌، نقیضه‌گویی سابقه‌ای طولانی دارد و به پارودی (Parody) ‌یا پارودیا (Parodia) مشهور است. دکتر علی اصغر حلبی‌ در تعریف پارودی می‌نویسد: «‌یک نوع دیگر از قلب و تغییر همان است که به انگلیسی پارودی [ = نقیضه گویی ] می‌گویند که ‌یکی از پایه‌های هجا در ادبیات و موسیقی است و در شعر‌ این است که شاعری از شعرهای دیگران اقتباس می‌کند خواه برای هجو و تخطئه و تحقیر او‌، ‌یا برای مسخرگی و شوخ طبعی خودش » (8) و می‌افزاید: «پارودی‌نویس سبک نویسنده‌ یا گوینده دیگری را که به‌ویژه‌، به داشتن آن سبک افتخار می‌کند و آن را وسیله‌‌ای معتبر برای اظهار شخصیت خود می‌شمارد و ‌یک رشته واژه و تعبیر و‌ یا معانی و مفهوم‌ها را همواره از آن خود و کار خود می‌داند‌، تحقیر و استهزاء می‌کند» (٩)

دکتر سیروس شمیسا می‌نویسد: « پارودی که برخی آن را نقیضه و برخی نظیره‌ی طنز آمیز‌ ترجمه کرده‌اند، شعری است که به تقلید شعر دیگری گفته شده و مبتنی بر طنز و هزل است و در حقیقت اثر دومی‌، اثر نخستین را به مسخره گرفته است» (١٠) موضوع پارودی ‌یا نظیره‌گویی عمدتن در مورد خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و پوشیدنی‌ها و گاه انتقاد از مسایل اجتماعی و سیاسی است که شاعر با اقتباس و تضمین غزلی ‌یا شعری از شاعران پیشین با لحنی خاص به نظیره‌گویی می‌پردازد که در میان شاعران فارسی‌زبان فخرالدین احمد ابو اسحق حلاج شیرازی (در گذشته در ٨٠٣ ق ) معروف به سحاق اطعمه‌، غزل‌های عاشقانه‌ی سعدی و شعرهای عارفانه‌ی حافظ و دیگران را تضمین کرده و نام خوراکی‌ها را به‌جای کلمات پر معنی آنان گنجانده است. 
  
البته: «جواب‌گویی ‌این شاعران‌، با طنزی ملایم و نقدی خفیف آرزوهای پنهان طبقات محروم جامعه و شکم‌خوارگی ثروتمندان عصر خویش را با شوخ‌طبعی و هزل در پرده‌ی وصف خوراکی‌ها همراه دارد که به‌جای واژه‌ها و اصطلاح‌های جد شاعرانه و معانی بلند عارفانه و حکیمانه‌ی شاعران برجسته‌، نام غذاها و مسایل مربوط به ‌آن‌ها را جایگزین می‌کنند » (١١) برای نمونه بر‌ این غزل مشهور حافظ چنین نقیضه می‌آورد. آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند         آیا بود که گوشه چشمی ‌به ما کنند معشوق چون نقاب ز رخ بر نمی‌کشد   هر کس حکایتی به تصوّر چرا کنند 

کیپاپزان سحر که سر کلّه وا کنند        آیا بود که گوشه چشمی ‌به ما کنند

چون از درون خربزه آگه نشد کسی      هر کس حکایتی به تصور چرا کنند (١٢)

و گاه پارودی حالت اجتماعی ـ سیاسی به خود می‌گیرد که سنایی غزلی در نیایش و ستایش مخلصانه باری تعالی می‌سراید که راهنمای مطلق و پاک است با مطلع زیر: ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی  نروم جز به همان ره که توام راهنمایی ابوالقاسم حالت در وصف رشوه که به اعتقاد وی در ‌این عصر حلاّل مشکلات ‌این جهان است نقیضه‌یی سروده است. رشوتا ذکر تو گویم که بهین عقده‌گشایی    هیچ جا نداری‌، ولی اندر همه جایی نیستی خیر‌، ولی خیرصفت منجی خلقی   نیستی خضر‌، ولی خضرصفت راهنمایی تو به ظاهر همه بیمی ‌و به باطن چو امیدی  تو به صورت همه خوفی و به معنی چو رجایی تویی آن رستم دستان که همه زور و نفوذی  تویی آن حاتم طایی که همه جود و سخایی شهدی و زهر شوی گر اثر خویش نبخشی   زهری و شهد شوی گر هنر خود بنمایی لب و دندان دعاگو همه تحسین تو گوید      مگر از قید فلاکت بودش روی رهایی (١٣) 
در ادبیات فارسی‌، برجسته‌ترین شاعری که در نقیضه یا پارودی‌، گوی سبقت از همگان ربوده و به خلق آثاری ارزشمند مبادرت ورزیده است، عبید زاکانی است و کتاب اخلاق‌الاشراف وی نمونه‌ی بارز ‌این نوع ادبی ‌است. 
  
د ) جناس و اسلوب‌الحکیم: 

منظور از جناس‌، جناس تام است که در نزد اهل بدیع از محسّنات لفظی به شمار می‌رود که دو لفظ به هنگام گفتار‌ ایجاد تشابه می‌کند و همین تشابه و شیوه‌ی کاربرد آن گاهی با حالت مبالغه‌، تصنعی‌، عمدی ‌یا غیرعمدی کلام را طنز آمیز می‌کند. عبید در مکتوب قلندران می‌گوید: «مولانا قطب‌الدین به عیادت بزرگی رفت و پرسید که زحمت داری ؟ گفت: تبم می‌گیرد و گردنم درد می‌کند. اما شُکر است که ‌یکی دو روز است که تبم پاره‌ای شکسته است‌، اما گردنم همچنان درد می‌کند. گفت: غم مخور‌، و دل خوش دار که آن نیز در ‌این دو روز شکسته شود» (١٤)

عطار در حکایتی از منطق‌الطیر از زبان دیوانه‌ای خطاب به سلطان محمود می‌گوید: شاه را چون دید گفتا: دور باش    ورنه بر جانت زنم صد دورباش که کلمه «دورباش» به شیوه جناس تام مرکب ‌ایجاد طنز کرده است. و همین جناس تام گاهی ‌یک آرایه‌ی بدیع بسیار هنری به نام «اسلوب‌الحکیم» ‌ایجاد می‌کند که کلام را طنزآمیز می‌کند دکتر شمیسا در تعریف اسلوب‌‌الحکیم می‌نویسد: «جمله‌‌ای را بر خلاف مقصود گوینده حمل کنند و بنا به دریافت نادرست خود پاسخ دهند. اساس اسلوب‌الحکیم بر جناس تام است لفظی در دو پاره از کلام به دو معنی مختلف به کار رود: گفتمش باید بری نامم زیاد    گفت آری می‌برم نامت ز‌ یاد که مقصود گوینده ‌این است که باید نام مرا زیاد بر زبان جاری سازی‌، اما مخاطب چنان وانمود کرده است که گوینده می‌گوید باید نام مرا فراموش کنی» (١۵) 
  
هـ ) دلیل عکس: 
«در اصطلاح بدیع آن است که برای مطلبی‌ دلیلی بیاورند که کاملن بر خلاف انتظار و مخالف عرف و عادت باشد و‌ این ‌یکی از شیوه‌های ‌ایجاد طنز است» (١٦) برای مثال نمونه‌هایی از حافظ: حاشا که من به موسم گل ‌ترک می‌کنم   من لاف عقل می‌زنم‌ این کار کی کنم؟ حال آن که بر حسب عرف و عادت و انتظار‌، حکم عقل ‌ترک باده‌نوشی است. من و انکار شراب ‌این چه حکایت باشد   غالبن ‌این قدرم عقل و کفایت باشد 
  
و ) شهرآشوب: 

شهرآشوب که به نام‌های شهرانگیز‌، عالم‌آشوب، فلک‌آشوب، دهرآشوب و... خوانده شده است، به شعری گفته می‌شد که موجب فتنه و آشوب در شهر می‌شد و مجازن به معشوق ‌یا محبوب که برانگیزاننده‌ی آشوب بود، شهر آشوب می‌گفتند. شهرآشوب در ادب فارسی از دو زاویه قابل بررسی است.  نخست ‌این‌که به شعری گفته می‌شد که در آن به وصف خوب‌رویان و صاحب‌جمالان هر‌ یک از اصناف و طبقات مردم و شرح اوصاف وی و دلدادگی خویش‌، با ذکر حرفه‌ی معشوق می‌پرداختند که در‌ این گونه شهرآشوب‌ها‌، عمومن بیان شاعر موّقر و جدی است و سخن شاعر عاری از هر گونه هزل و هجو و طنز و یا الفاظ رکیک است که می‌توان شهر آشوب‌های مسعود سعد سلمان را از ‌این نوع به‌شمار آورد. ولی‌ این گونه شهر آشوب‌ها که خارج از دایره‌ی هجو و طنز است، از بحث مورد نظر ما بیرون است.

بعدها شاعران مضمون‌های هزلی و هجوی و طیبت را در شهرآشوب وارد کردند و افزون بر مدح و ستایش برخی از طبقات و اصناف، به مذمت و هجو عده‌ای دیگر نیز پرداختند و بر عکس نوع اول که تنها وصف معشوق فتنه‌انگیز بود‌، در ‌این نوع‌، مذمت و هجو مردم شهری ‌یا طبقات خاصی از مردم‌، موجب فتنه و آشوب در ‌آن‌ها می‌شد. مثلن «خود مسعود سعد سلمان در ‌یکی از مثنوی‌هایش به گونه‌ای استهزاء‌آمیز و با لحن طنز‌، صفات گوناگون و خلق و خوی پست و مفاسد اخلاقی ندیمان درباری را بر شمرده و اسرار و پنهان‌کاری‌های آنان را بر ملا کرده است و برای ‌این که مورد تعرض درباریان و ندیمان واقع نشود، بر خود نیز ابقا نکرده و از خود آغاز کرده است.

من که مسعود سعد سلمانم  کم‌تر و پست‌تر از ندیمانم

ابلهی ناخوش گرانی‌ام          همه ساله چو ناتوانی‌ام

پیش ساقی همی ‌کنم زاری   تا به کم‌دادنم کند ‌یاری

از من خام قلتبان گران   خدمتی بایدش به رسم خران» (١٧)

که البته در چنین شعرهایی که با طنز همراه است، ‌این نوع «من» از نوع «منِ اجتماعی» است که چنین نمونه‌هایی در شعرهای حافظ به فراوانی ‌یافت می‌شود.

قطعه‌ی معروف فتوحی مروزی در مذمت مردم بلخ و قصیده‌ی مجیرالدین بیلقانی در هجو مردم اصفهان که به ‌ترتیب به نام انوری و خاقانی رقم خورد و شورش مردم‌ این شهرها را در پی داشت، و ده‌ها شهرآشوب دیگر را می‌توان نام برد که شاعر در طول قصیده با لحن تمسخر و طنزآمیز به انتقاد از صفات پست مردم شهر و بزرگان و واعظان پرداخته است. 
  
پی‌نوشت‌ها: 

١ ـ دره نجفی‌، نجف‌قلی میرزا‌، با تصحیح و تعلیقات حسین آهی‌، ص ١٩٢.

٢ ـ ابدع‌البدایع‌، شمس العلمای گرگانی‌، ص ١٩٣.

٣ ـ رساله دلگشا‌، ص ١١٢.

٤ ـ تاریخ طنز در ادبیات فارسی‌، صص ٩ـ ٣٨

۵ و ٦ ـ طنز‌، آرتوبلارد‌،‌ ترجمه سعید سعیدپور‌، ص ٨٨.

۷  ـ فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز‌، محمد رضا اصلانی‌، ص ۵۵.

٨ و ٩ ـ تاریخ طنز و شوخ طبعی در ‌ایران‌، ص ٦٨ و ٦٩.

١٠ ـ انواع ادبی‌، ص ٢٣٠.

١١ ـ هجو در شعر فارسی‌، دکتر ناصر نیکوبخت‌، ص ١٠٨.

١٢ ـ دیوان بسحاق‌، کتابفروشی معرفت شیراز‌، ص ٦٤.

١٣ ـ تاریخ طنز در ادبیات فارسی‌، دکتر حسن جوادی‌، ص ٣٦.

١٤ ـ فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز‌، محمد رضا اصلانی‌، ص ٩٦.

١۵ و ١٦ ـ بدیع‌، دکتر سیروس شمیسا‌، انتشارات پیام نور‌، ص ٧٦ و ٩٨.

١٧ ـ هجو در شعر فارسی‌، دکتر ناصر نیکوبخت‌، ص ٩٩.

  

بخش چهارم

طنز تصویری: 
در جامعه‌ی امروزی و ادبیات معاصر تنها شاعران و نویسندگان نیستند که با شعرها و نوشته‌های گوناگون به انتقاد از مسایل اجتماعی می‌پردازند. امروزه خامه‌ی نقاشان و صورتگران و پیکرتراشان نیز بخش نسبتن مهمی ‌از طنز جدید را به صورت طنز تصویری ایجاد می‌کند که به یاری کارتون ‌یا کاریکاتور و با تغییرشکل و زشت‌ساختن ‌یک اثر و ‌یا‌ یک شخص، احساسات و انتقادات درونی هنرمند را با خنده بیان می‌کنند. ‌این نوع طنز که اغلب در موضوع عقاید و مسایل اجتماعی و سیاسی و بی‌عدالتی‌های آن است، هنگامی‌ پدید می‌آید که مردم جامعه در سایه‌ی استبداد و خفقان‌، از آزادی بیان و قلم بی‌نصیب باشند. مجلاتی چون ملانصرالدین و توفیق و اخیرن گل‌آقا و ده‌ها مجله‌ی دیگر به ویژه در دوره‌ی مشروطیت از این نوع است و امروزه اغلب روزنامه‌ها نیز تشریح مقالاتشان را با کاریکاتوری در همین مضمون ارایه می‌دهند. مثلن برای نشان دادن جایگاه پایین زنان، تصویر چند زن جوان را‌ در ‌یک کفه‌ی ‌ترازو ترسیم می‌کند و در کفه‌ی دیگر‌ یک مرد پیر و خرفت را. که کفه مرد خرفت باز هم سنگینی می‌کند و زیر کاریکاتور می‌نویسند: عدل و برابری. 
  
کاریکاتور: 
آقای محمدرضا اصلانی در تعریف آن می‌نویسد: «کاریکاتور تصویر خنده‌داری است که در وجهی مضحک اغراق می‌شود. در‌ این تکنیک با استفاده از اغراق و تحریف در توصیف‌، برخی ویژگی‌های شخصیتی فرد موردنظر را برجسته و مضحک می‌کند. آلدوس ‌هاکسلی می‌گوید: «نقیضه‌ها و کاریکاتورها با نفوذترین جنبه‌های نقد است» (١) دکتر علی اصغر حلبی ‌در تعریف کاریکاتور می‌نویسد: «کاریکاتور ‌یا شکلک‌سازی‌، عبارت از هزل ‌یا مسخره‌کردن به شیوه‌ی تصویری است. کاریکاتور ممکن است شخصی‌، اجتماعی ‌یا سیاسی باشد. به عبارتی دیگر‌، کاریکاتور نقش ‌یا تصویر طنزآمیزی است که اجزای صورت ‌یا اندام‌های بدن ‌یا خواص و احوال شخص ‌یا اشخاص ‌یا گروهی را به شیوه‌های اغراق‌آمیز و بیش‌تر خنده‌انگیز مجسم می‌کند». (٢) 
  
کارتون: 
عبارت از نوعی نقاشی ‌یا طراحی است که ‌ترکیبی ‌خنده‌انگیز به رویدادهای جاری ‌یا اشخاص می‌دهد‌، و میان شوخی ملایم ‌یا هزل تند در نوسان است. از مهم‌ترین اقسام کارتون‌، کارتون سیاسی است و آن عبارت از بیان ‌ترسیمی ‌عقیده‌ای است که به اخبار جاری‌، سیاست‌ و‌ یا بی‌عدالتی اجتماعی مربوط می‌شود و به احتمال زیاد علاقه‌ی عامه را برمی‌انگیزد.» (٢) 
  

مجابات (جواب‌گویی):

یکی از انواع تفننات شاعرانه در ادبیات فارسی، جواب‌گویی است و در نزد شاعران جواب شعر را به شعردادن است و تقریبن مرادف اصطلاح تتبع و استقبال است و آن شعرهایی است که شاعران فارسی‌گو به پی‌روی شاعران بزرگ و سرآمد هم‌عصر‌ یا پیش از خود سروده ‌یا جواب گفته‌اند که در آن عمومن افاده‌ی معنی هم‌سری و برابری‌، بلکه تفاخر و برتری می‌کنند که در آثار اغلب شاعران چون خاقانی‌، رشیدالدین وطواط‌، مسعود سعد‌، امیر معزی و... فراوان است و مولانا نیز در غزلی با ذکر واژه‌ی (مجابات) به استقبال قطعه‌ی مجیرالدین بیلقانی رفته است که در چنین مواردی معنی تتبع به خود می‌گیرد. این مجابات مجیر است در آن قطعه که گفت   بر سر کوی تو عقل از دل و جان برخیزد.

و فرهنگ آنندراج با استناد به مطلع‌السعدین می‌نویسد: مجابات به ضم‌، سخن‌های جواب‌داده‌شده است و در اصطلاح‌، شاعری شعری موزون می‌سازد و دیگری از روی امتحان جواب آن گوید و آن سه قسم است اگر مجیب در درجه‌ی اعلا است آن را "تنبیه" گویند و اگر ادنی است آن را "مطاوعت و تتبع" گویند و اگر همسان شاعر است آن را "جواب" گویند» (٣) که اگر از روی ارادت و حسن‌نیت و به عنوان الگو و سرمشق صورت گیرد، پسندیده و "نظیره" است و هر گاه به عیب‌ها و نقاط‌ضعف و انتقاد به صورت مبالغه‌آمیز و به قصد استهزاء و آزردگی خاطر باشد "نقیضه" است.

نقیضه «در لغت از ریشه نقض به معنی شکستن (عهد و پیمان)‌، ویران کردن (بنا) و مقابل ابرام است. در اصصلاح شعری به معنی واژگونه جواب‌گفتن شعر کسی است. 

در عرف ادبی‌، نقیضه به نوعی تقلید مسخره‎‌آمیز ادبی ‌گفته می‌شود که شاعر ‌یا نویسنده از سبک و قالب و طرز نویسنده ‌یا شاعری تقلید می‌کند‌، ولی به جای موضوع‌های جدّی و سنگین ادبی‌در اثر اصلی‌، مطالبی ‌کاملن مغایر و کم‌اهمیت می‌گنجاند تا در نهایت اثر اصلی را به نحوی تمسخرآمیز جواب گفته باشد» (٤) و در واقع ویژگی اصلی آن‌، عدم هماهنگی و تناسب میان موضوع و سبک است. همین ناهماهنگی موجب ‌ایجاد جنبه‌های طنز می‌شود. در واقع نظیره تصویر نقاش چیره‌دستی است که می‌خواهد تصویر را نزدیک به واقع و گاه زیباتر و جذاب‌تر از واقع بیافریند حال آن که نقیضه‌، تصویر کاریکاتوریستی است که می‌کوشد با غیرواقعی‌نشان‌دادن پاره‌ای از اجزای شیء‌، تصویری مضحک و خنده‌آور عرضه کند.

با توجه به تعریف‌ها و ویژگی‌هایی که در مبحث پارودی از زبان بزرگان پیش‌تر گفته شد، می‌توان گفت که نقیضه معادل فارسی کلمه پارودی فرنگی است که شاعر ‌یا نویسنده قصد تخریب شخصیت خود فرد ‌یا اثر او‌ یا ادعای او در سروده‌ها و مضمون‌های شعری را دارد که در آن عرفان شاعران عارف‌، وعظ و اندرز شاعران ناصح (ادبیات تعلیمی)، رجزخوانی، مناظره و مفاخره‌ی شاعران حماسه‌سرا و... با وارونه‌گویی مورد تمسخر و طعن قرار می‌گیرد. 
  
مناظره: 
یکی دیگر از شگردهای ادبی‌ در شکل‌گیری طنز مناظره‌ است که گاه دو دشمن و ‌یا پدیده‌هایی در مقام دو دشمن با‌ یکدیگر نزاع و پیکار کرده‌اند و معمولن هر‌ کدام با خودستایی و تحقیر و زبون‌ساختن دیگری سعی در مغلوب‌کردن او دارد. ریشه‌ی ‌این مناظره‌ها را باید در ادبیات پیش از اسلام جست‌وجو کرد و در ادب فارسی در هر دوره و عصری نمونه‌های بسیار ارزشمندی از شاعران و نویسندگان به‌‌یادگار مانده است که گاه کل یک کتاب آن‌ها به صورت مناظره‌‌ی طنزآمیز نگارش ‌یافته است. در این‌باره می‌توان به مقامات حریری و مقامات حمیدی اشاره کرد. (۵) 
  
مواربَه: 
«در لغت به معنی آفت رسانیدن و مکر و فریب نمودن با هم است و در علم بدیع آن است که گوینده اعم از نویسنده ‌یا شاعر کلامی‌ در سخن خود بیاورد و بداند که آن سخن موجب رنجش شنونده خواهد شد و با هوشیاری راهی برای فرار از اعتراض شنونده بیابد. چنانکه جامی‌، "ساغری" را که شاعر معاصر خود اوست چنین هجو گفته است. ساغری می‌گفت دزدان معانی برده‌اند      هر کجا در شعر من ‌یک نکته‌ی خوش دیده‌اند خواندم اکثر شعرهایش را‌ یکی معنی نبود   راست می‌گفت ‌این که معنی‌هاش را دزدیده‌اند و چون ساغری از جامی ‌گله کرد جواب داد من شاعری گفته‌ام » (٦) 
  
مثال دیگر: 

«شنیدم که در اصفهان مردی ظریف بود که وی را ملا‌هادی بی‌دین گفتندی و مهری داشت با همین لقب و هم امضای خطوط خویش می‌کرد. که‌ هادی بی‌دین باری گذارش به مجلس ‌یکی از پیشوایان افتاد. بر وی تاختند که‌این شوربخت خود را از ربقه‌ی ‌ایمان بیرون شناسد. مرد بخندید و گفت:‌یا للعجب ! ندانستم که شما مردم اصفهان زیر را از زبر باز ندانید‌، همانا مردی خویشتن دارم و از اقتصاد در نگذرم و زیاده‌روی را گردن ننهم‌، از‌ این روی دوش به زیر قرض فرو نگذاشته‌ام و از همه مفاخرت‌ها مرا همین پسند آمده که گویم: هادی بی‌دَین به فتح دال » (٧) 
  
متزلزل: 
نیز از اقسام مواربه است و در اصطلاح «آن است که کلام به واسطه‌ی اختلاف حرکت به وجه مخالف مقصود باز گردد. چنان که در قرآن مجید: «ان الله بری من المشرکین و رسوله» را که مضموم اللام و عین ‌ایمان است‌، به کسر لام اگر خوانند کفر باشد» (٨) 
مثال فارسی: 
روز و شب خواهم همی ‌از کردگار  تا سرت باشد همیشه تاج‌دار سخن مر سری را کند تاج‌دار        هم او سری را کند تا جدار که معنی تاجدار با سکون‌خواندنِ جیم و کسره خواندن آن کاملن متفاوت می‌شود. 
  
تصحیف: 
(مصحّف) نیز از اقسام مواربه است و تقریبن با متزلزل ‌یکی است که در آن گوینده لفظ‌هایی در سخن خویش آورد که به تغییر نقاط‌، معانی دیگری از آن مفهوم گردد و مدح و آفرین‌، قدح و نفرین شود. تاج دولت ‌ای جهان بی‌نظیر    از تو عاقلتر نباشد هیچ پیر که تاج را باج و عاقل‌تر را غافل‌تر نیز می‌توان نوشت که معنی به کلی عوض می‌شود. و همه‌ی ‌این‌ها در ‌ایجاد سخن طنزآمیز دخیل هستند. 
  
هزل معتبر: 
در علم بدیع از هزل به معنای طنز با عنوان هزل معتبر‌ یاد شده است، چنان که تفتارانی در تعریف آن نوشته است: «هزل معتبر نزد اهل بدیع ـ که آن را از محسنات معنوی می‌شمارند-  هزلی است که از آن اراده جد کنند و آن چنین است که چیزی به حَسَب ظاهر بر سبیل لَعب و مطایبه ذکر شود و به حسب حقیقت غرض از آن امر صحیحی باشد» (٩) 
و در ابداع‌البدایع آمده است: «آن است که متکلم مدح ‌یا ذم چیزی را اراده کند‌، پس مقصود خویش را به صورت هزل در آورد» (٩) 
حافظ می‌فرماید: 
این تقویم بس است که چون واعظان شهر   ناز و کرشمه بر سر منبر نمی‌کنم 
وحشی بافقی می‌گوید: 

بر در خانه‌ی قدح‌نوشی     رفتم و کردم التماس شراب

شیشه‌ای لطف کرد اما بود چون حروف شراب نیمی ‌آب (١٠)

صاحب‌نظران در ‌این فن‌، مستهجن‌گویی‌، زشت‌انگاری‌، تجاهل‌، حراره‌، لغز‌، کمدی‌ها و نمایش‌های شادی‌آور و ده‌ها مورد دیگر را نیز از شاخه‌های هجو و طنز دانسته‌اند.

  
پی‌نوشت‌ها: 

١ ـ فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز‌، محمد رضا اصلانی‌، ص٧١

٢- تاریخ طنز و شوخ طبعی در‌ایران‌، صص ٣ ـ ٩٢

٣ ـ‌یادداشت‌های جناب آقای دکتر شاه حسینی در کلاس درس بلاغت

٤ ـ هجو در شعر فارسی، دکتر ناصر نیکوبخت‌، ص ٩٩

۵ـ دکتر نصرالله پور جوادی در کتاب زبان حال در عرفان و ادبیات فارسی از صفحه ٤٢١ تا ٧٠١

٦ ـ‌یادداشت‌های جناب آقای دکتر شاه حسینی در کلاس درس بلاغت.

٧ و ٨ ـ ابدع‌البدایع‌، شمس‌العلمای گرگانی‌، به اهتمام حسین جعفری‌، ص ٣٣١ و ٣٠٨

٩ ـ المطول‌، تفتازانی‌، بخش هزل ص ٧١

١٠ـ ابدع‌البدایع‌، شمس‌العلمای گرگانی‌، به اهتمام حسین جعفری‌، ص ٣۵٣

  

منابع:

١ ـ آرتور پلارد‌، طنز‌،‌ترجمه سعید سعیدپور‌، نشر مرکز‌، چاپ دوم‌، ١٣٨١

٢ ـ آریان پور‌،‌ یحیی‌، از صبا تا نیما‌، انتشارات زوار‌، ج ٢، چاپ چهارم‌، ١٣٧٢ تهران

٣ ـ اصلانی‌، محمدرضا‌، فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز‌، کتاب‌های مرجع انتشارات کاروان‌، چاپ اول‌، ١٣٨۵

٤ـ انوری‌، حسن‌،‌ یک قصه بیش نیست‌، نشر عابد‌، چاپ اول‌، ١٣٧٩تهران

۵ ـ بهزادی اندوهجردی‌، حسین‌، طنزپردازان‌ ایران‌، انتشارات دستان‌، چاپ اول‌، ١٣٨٣تهران

٦ ـ بهزادی اندوهجردی‌، حسین‌، طنز و طنزپردازان در ‌ایران‌، نشر صدوق‌، چاپ اول‌، ١٣٧٨ تهران

٧ـ پور جوادی‌، نصرالله‌، زبان حال در عرفان و ادبیات فارسی‌، انتشارات هرمس‌، چاپ اول‌، ١٣٨۵

٨ـ تنکابنی‌، فریدون‌، اندیشه و کلیشه‌، انتشارات جهان کتاب‌، چاپ اول‌، ١٣۵٧تهران

٩ ـ جوادی‌، حسن‌، تاریخ طنز در ادبیات فارسی، دکتر انتشارات کاروان‌، چاپ وطن‌آرا‌، چاپ اول‌، ١٣٨٤

١٠ ـ حلبی‌، علی اصغر‌، تاریخ طنز و شوخ‌طبعی در‌ایران و جهان اسلامی‌، انتشارات بهبهانی‌، چاپ اول‌، ١٣٧٧ تهران.

١١ ـ درودیان‌، ولی‌الله‌،‌ این کیمیای هستی‌، انتشارات ‌ایدین چاپ اول‌، ١٣٨۵ تبریز.

١٢ ـ دهخدا‌، علی اکبر‌، لغت‌نامه‌، سازمان لغت‌نامه دهخدا‌، تهران ١٣٢۵ـ ١٣۵٢.

١٣ ـ رزمجو‌، حسین‌، انواع ادبی‌، انتشارات آستان قدس رضوی‌، چاپ دوم، ١٣٧٤.

١٤ ـ زاکانی‌، عبید‌، رساله دلگشا‌، به انضمام تعریفات و صد پند دکتر علی اصغر حلبی‌، انتشارات اساتیر‌، چاپ اول‌، ١٣٨٦.

١۵ ـ زرین کوب‌، عبدالحسین‌، شعر بی‌دروغ، شعر بی‌نقاب‌، انتشارات علمی چاپ نهم‌، ١٣٨١، تهران.

١٦ ـ شفیعی کدکنی‌، محمد رضا‌، مفلس کیمیافروش‌، انتشارات سخن‌، چاپ اول‌، ١٣٧٢تهران.

١٧ ـ شمس‌العلمای گرگانی‌، محمد حسین‌، ابدع‌البدایع‌، به اهتمام حسین جعفری‌، مقدمه دکتر جلیل تجلیل‌، انتشارات احرار تبریز‌، چاپ اول‌، ١٣٧٧تبریز.

١٨ ـ شمیسا‌، سیروس‌، انواع ادبی‌، انتشارات فردوسی‌، چاپ دوم ١٣٧٣ تهران.

١٩ ـ شمسیا‌، سیروس‌، بدیع‌، انتشارات پیام نور‌، چاپ چهارم‌، ١٣٧١ تهران

٢٠ ـ شوقی‌، احمد‌، حافظ عاشقی رند و بی‌سامان‌، دکتر انتشارات شایسته‌، چاپ اول‌، ١٣٨٤تبریز.

٢١ ـ شوقی‌، احمد‌، طنز و شیوه‌های گوناگون آن‌، مجله کیهان اندیشه‌، خرداد - تیر شماره ٤٢.

٢٢ ـ صدر‌، رویا‌، بیست سال با طنز‌، انتشارات هرمس‌، چاپ اول‌، ١٣٨٤ تهران.

٢٣ ـ صلاحی‌، عمران‌، طنزآوران امروز ‌ایران‌، انتشارات مروارید، تهران‌، چاپ هفتم‌، ١٣٨١.

٢٤ ـ صلاحی‌، عمران‌، خنده‌سازان و خنده‌پردازان‌، نشر علمی‌، چاپ اول‌، ١٣٨٢تهران

٣۵ ـ گروه معارف مرکز پژوهش‌های اسلامی ‌صدا و سیما‌، پژوهشی درباره طنز در شریعت و اخلاق‌، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی‌، چاپ اول‌، ١٣٨٢ قم.

٢٦ ـ گولپینار لی‌، عبدالباقی‌، مولانا جلال‌الدین‌،‌ترجمه دکتر توفیق سبحانی‌، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی‌، ١٣٧۵ تهران.

٢٧ ـ مجموعه سخنرانی‌های دومین کنگره تحقیقات ‌ایرانی‌، انتشارات دانشکده علوم انسانی مشهد‌، ج١

٢٨ ـ مظفری‌، علیرضا‌، خیل خیال‌، انتشارات دانشگاه ارومیه‌، چاپ اول‌، ١٣٨١.

٢٩ ـ معین‌، محمد‌، فرهنگ فارسی، انتشارات امیر کبیر‌، ٦ جلدی

٣٠ ـ نجف‌قلی میرزا ( آقا سردار )‌، دره نجفی‌، به تصحیح حسین آهی‌، ١٣۵۵تهران.

٣١ ـ نیکوبخت‌، ناصر‌، هجو در شعر فارسی‌، انتشارات دانشگاه تهران‌، چاپ اول ١٣٨٠.

٣٢- منبع: نشریه پایگاه نور شماره‌ی ١٠

  • دکتراحمدرضا نظری چروده

طنز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی